اساس ايديالوژيك ادبي هندي
ارسالي صنم عصيان ارسالي صنم عصيان


هر سبك ادبي‌- بديعي داراي يك ايدئولوژي، چون عاملي سبك ساز، است. به همين خاطر تلاش براي تحليل هر سبكي از آن جمله سبك هندي، بدون در نظر گرفتن اساس فكري‌-‌فلسفي آن ناقص خواهد بود و آشكار كردن و درك ماهيت واقعي آن امكان پذير نخواهد بود. البته اينگونه تحليل يك سبك بر استثناها و اشارات استوار نيست بلكه بر مجموع ايده‌ها و سيستم نگرشي استوار است كه در يك سبك خصوصيتي ثابت است كه مدام تكرار مي‌شود. نزديكي از اين دست به سبك هندي وظيفه‌ي بلاواسطه‌ي ماست و نيز مي‌خواهيم در ساحت اجتماعي‌- تاريخي تاثيرات آن را بررسي كنيم و بدانيم كه چه كاركردي داشته است و رو شن كنيم كه چه خواست‌هايي را دنبال مي‌كرده است كه اين كار اهميت و نقش آن سبك را نشان خواهد داد.يك نگاه سطحي به اشعار نمايندگان سبك هندي نشان مي‌دهد كه نگرش و طرز تفكر آنها از هر گونه محدوديت و تعصب و خشك مغزي بدور است و وسعت نظري غريب و نگرشي همه جانبه در آنها موج مي‌زند. براي اينكه درك كنيم كه اين خصوصيت مهم تا چه اندازه با آگاهي و هوشمندي شكل گرفته است لازم است كه به تحليل و فهم درست مفهوم «وسعت مشرب» كه در كار اين شاعران به تكرار آمده است دست يابيم.نخستين كسي كه به موجوديت اين مفهوم دقت كرده ز.رضايف است كه او مشرب را اسم خاص فهميده و آن را «دياپا زون مشرب (وسعت صداي مشرب)» ترجمه كرده است و به شاعر قرن هفده ازبك «بابا رحيم مشرب» مربوط دانسته است. ز. رضايف مي‌نويسد:« وسعت صداي مشرب» در كار شاعران قرن هفدهم بي حد و حصر گرديده و مي‌توان به مصرع‌هاي زيبا در كار اين شاعران برخورد. اما در پشت اين مفهوم كه دهان به دهان مي‌گشته چه معنايي نهفته است؟ دقت در كار آفرينش ادبي معاصران «مشرب» معناي اين مفهوم را روشن مي‌كند. مسئله اين است كه دعوت«مشرب» (شاعر ازبك) براي لذت بردن انسانها از نعمات دنيوي تنها به مجالس دوستانه‌ي رقص و آواز و شراب محدود نمي‌شد اين كار تنها قدم اول بود با قرار دادن دنياي مشخص و واقعي در برابر آخرت موهوم او مي‌خواهد قران و شريعت مسلماني را نيز انكار كند.»
اينگونه تحليل در برابر هيچ نقدي دوام نمي‌آورد انكار قران و شريعت را كناري نهاده بايد قيد كنيم كه پيش از به دنيا آمدن «مشرب» مفهوم «وسعت مشرب» توسط طالب آملي و كليم كاشاني به كار رفته است و اين مهم نشان مي‌دهد كه اين مفهوم ربطي به «مشرب» (شاعر ازبك) ندارد. طالب آملي مي‌نويسد:

نه بر علم نازم چو طالب به شعر
بهين ميوه‌ام وسعت مشرب است .
طالب آملي به داشتن دانشي ژرف در زمينه‌ي علوم مختلف مشهور بوده و به همين خاطر هم از احترام خاصي برخوردار بوده است. مي‌گويند كه در بيست سالگي در علوم هفتگانه دانشي كامل داشته است. پس اين مفهوم اشاره به كدام معنا دارد كه طالب به آن فخر مي‌فروشد و نه به دانشي كه مورد حسادت همگان بوده است؟براي درك درست مفهوم «وسعت مشرب» بايد از تذكره‌ي محمد طاهر نصرآبادي، دوست ومعاصر صائب، كمك گرفت. نصرآبادي سي بار در رابطه‌هاي مختلف اين مفهوم را به كار برده و در ضمن تحليل پاره‌هاي شعر اين مفهوم را نه چون مجاز مشرب بلكه چون گشادگي شخصيت معنا كرده است. و دو بار هم مترادف «وسعت خلق» را براي اين مفهوم مي‌آورد كه تصديق سخن ماست از اين مفهوم. نصرآبادي در ضمن سخن از شاعري به نام ميرمحمد رضا مي‌نويسد:« خلق وسيع دارد» يعني « شخصيتي وسيع دارد»، « صاحب كركتري گشوده است. در بعضي حالات هم به صورت «وسيع‌ـ‌مشرب» و «مشرب وسيع دارد» آورده است كه اينها همه شرح و تحليل تماما نادرست ز.رضايف را ثابت مي‌كند. لازم به تذكر است كه اين مفهوم مسائل گسترده‌اي را در بر ميگيرد و ساحتي اجتماعي و فلسفي دارد. به عبارتي معنايي نظري و عملي دارد. از طرف ديگر «مشرب» در ميان معناهاي گوناگوني كه دارد در اساس به معناي « آب نوشيدن» «نوشابه نوشيدن» «جاي نوشيدن آب، آشاميدنگاه» و همچنين به معناي « آب» و «شراب» است و در معناي مجازي «مذهب»، «عقيده»، «مسلك»، «نگرش ديني، فلسفي، سياسي»، «كركتر» «خاصيت» و «طبيعت» را مراد مي‌كند.از آنجايي كه شاعران اين كلمه را در معناها و در رابطه‌هاي مختلفي به كار برده‌اند نسبت دادن آن به اين و يا آن ساحت امكان‌پذير مي‌گردد. اين جنبه بايد كه در هر جا، خاص تلقي گشته و در رابطه، درك و تحليل شود.مفهوم «وسعت مشرب» قبل از هر چيز با هر گونه فرقه‌‌ي ديني، مذهبي، قومي و اجتماعي، دقيق‌تر اگر بگوئيم صنفي، بيگانه است و به همين سبب در زندگي روزمره خوشرويي و پيرش همه‌ي انسان‌ها از اهميت خاصي برخوردار است؛ همين معنا را نصرآبادي در جملاتي كه در باره‌ي شاعران مختلف نوشته است اينگونه بيان مي‌كند:« با امرا و فقرا و اهل كمال بواسطه‌ي وسعت مشرب اختلاط داشته و تخم محبت در دل همگان كاشته…» «به سبب وسعت مشرب با ترك و تاجيك اختلاطش چسبان، در بزم يكرنگي قبول كافر و مسلمان…» جمله‌ي زير به خاطر ساختارش اين معنا را دقيق‌تر بيان مي‌كند:«وسعت مشربش به مرتبه‌اي است كه با مومن و كافر جوشيده و باده‌ي يكرنگي نوشيده…» دعوت به گستردگي شخصيت، معنويت و تفكر، بيان خود را در اين بيت عرفي يافته است:
«چنان با نيك و بد سر كن كه بعد از مردنت عرفي
مسلمانت به زمزم شويد و هندو بسوزاند.
شك نمي‌توان داشت كه تبليغ اينگونه‌ي اين ايده بر تعاليم وحدت وجودي تفكر پانته‌ايسم و تصوف استوار است كه تفكر مترقي آن دوران بوده است. اگر همه‌ي هستي در اساس خود بر جوهر خدايي واحد استوار است و اگر همه‌ي انسان‌ها و در كل همه‌ي موجودات زنده، تظاهرات همين جوهر عالي است كه وحدت را تشكيل مي‌دهند آنگاه همه‌ي فرقه‌ها كه امري عارضي هستند اهميت ظاهري خود را از دست مي‌دهند.
چونكه اگر بخواهيم از زبان كليم بگوئيم:
مجلس فروز گبر و مسلمان يك آتش است
در سنگر دير و كعبه بجز يك شرار نيست
به همين سبب هم صائب كفر و دين را پرده‌هاي يك خواب مي‌داند. اگر كه چنين است پس اين دعواي ديني «حق و باطل» به چه معناست؟ اين سوال چندر بهاوني را، كه از نمايندگان برجسته‌ي سبك هندي است، به فكر وا مي‌دارد:
گذشت عمر در اين فكر و من ندانستم
كه جرم كفر كدام و ثواب ايمان چيست؟
چو هر دو را نظري بر بهار رحمت اوست
به هم نزاع دل كافر و مسلمان چيست؟
چنين است كه صاحب كركتر باز، به فرقه‌هاي ملي، ديني، صنفي اهميت نمي‌دهد و به همه كس با دلي يكسان نزديك مي‌شود چنان كه « خورشيد، به گل و خار گرمايي يكسان مي‌بخشد» او براي پايان دادن به اينگونه اختلافات، همه را دعوت به يكدلي و صداقت مي‌خواند:
قطره‌اي از قلزم توحيد باشد هر دلي
دست رد بر هيچ مخلوقي مزن گر واصلي
درست از همين پرنسيب است كه راه حل و واسطه‌ي همه‌ي اختلافات و تضادها به دست مي‌آيد. و آن توانايي صلح كردن با كل است. مفهوم «صلح كل» در شعر شاعران سبك هندي، دقيقا همين معنا را مي‌رساند.
بر سر جنگ است با ما بي سبب دايم كليم
گر چه صلح كل به هفتاد و دو ملت كرده‌ايم
مير عظمت‌الله بيخبر(وفات 1729 ) معاصر با استعداد و دوست عبدالقادر بيدل، مي‌نويسد:
ما به هفتاد و دو ملت صلح كل داريم و بس
جاده‌اي دارد به هر مذهب طريق دين ما
«باقيا نائيني» كه در دوران خود از نمايندگان خيلي شناخته شده سبك هندي بوده، همين ايده را در اين بيت به پيش مي‌كشد.
همه حاصل جهان را به نشاط صرف مل كن
به كافر و مسلمان بنشين و صلح كل كن

در اصل اين «صلح كل» غايت و مقصد «وسعت مشرب» است. نبايد از نظر دور داشت كه اين ايده با اهداف ديني ـ الهي اكبر شاه همخواني دارد. روشن است كه اين نگرش آگاهانه و تبليغ هدف‌مند آن توسط شاعران، از محيط هندوستان در نتيجه‌ي فعاليت‌هاي اكبرشاه و فضاي معنوي ـ ايدئولوژيك كه در دوران خلف‌هاي نزديك دوام آورده، تاثير كمي نگرفته است. اين حرف كه نصرآبادي در حق «واله شيدا» گفته است، سخن ما را تصديق مي‌كند.
«بواسطه‌ي وسعت مشرب كه در هند باب است اعتباري به هم رسانيده…»
از اين نظر اطلاعاتي كه مولف «تاريخ‌ـ‌حسن» در باره‌ي فاني كشميري به دست مي‌دهد، مسئله را روشن‌تر مي‌كند:« ملا محسن فاني بعد از فراگيري علوم عقلي و نقلي به گشت و گذار در سرزمين هندوستان پرداخت، بد و خوب زمانه را به سنجش گرفت به هر ملتي نزديك شده و وضعيت عقيده و مذهب آنها را خوب مطالعه كرد، مي‌گويند كه بيش از همه آزاد منش بود و با تمام ملت‌ها «صلح كل» داشت…» لازم به تذكر است كه «صلح كل» تنها به مناسبات ديني و يا قومي محدود نمي‌شود؛ بلكه كل مناسبات انساني را در بر مي‌گيرد. قبل از همه، مسئله، از زاويه‌ي منافع شخصي انسان مورد مداقه قرار مي‌گيرد:
با گردش دهر و خلق پر شور و شرش
كاري كه نداري چه غم است از ضررش
خاري كه تمام مايه‌ي آزار است
در پا نخلد تا نزني پا به سرش
در اينجا دعوت مستقيم به زندگي صوفيانه حس مي‌شود يعني «صلح كل» تنها براي زندگي اجتماعي نيست به زندگي شخصي نيز مربوط است. سكوت، به مثابه‌ي تجريد، يكي از شروط اوليه‌ي آن است شايد هم تنها شرط آن. زيرا همان‌طور كه بيدل مي‌گويد:
تا خموشي نگزيني حق و باطل باقي است
رشته را كه گره جمع نسازد دو سر است.

انساني كه داراي «وسعت مشرب» است قادر است به اين دنياي فاني و موقت كه سرشار از بي‌عدالتي و عيب است پشت كند و از عالم توهمات ببرد به دنيايي با ماهيتي عالي كه در اقيانوس جوهر الهي غرق است بپيوندد. به همين خاطر همه‌ي محروميت‌ها و ناملايمات را مردانه به جان بخرد و شكوه سر ندهد:
چون خم مي وسعت مشرب تلافي مي‌كند
بر سر يك خشت اگر بنياد باشد خانه را
اما انساني كه مشربي وسيع ندارد دنيا به او فشار خواهد آورد او را خرد خواهد كرد و به اضطرابي بي پايان دچار خواهد ساخت:
آن را كه نيست وسعت مشرب در اين سرا
در زندگي به تنگي قبر است مبتلا
حال آنكه تنها در نتيجه‌ي وسعت مشرب، ناديدني را ديدن، ناشنيدني را شنيدن، و با اغيار، يار شدن، ممكن مي‌گردد:
وسعت مشرب ز منزل مي‌برد تنگي برون
در جهان آب و گل خم بهر افلاطون بس است.
به اين ترتيب قبل از هر چيز وسعت تفكر و امكانات نامحدود مكاشفه مد نظر است:
ميكنم در كوچه گردي سير صحراي جنون
وسعت مشرب مرا فارغ ز هامون كرده است
بايد گفت كه شخصي كه اين نوع نگرش اجتماعي، اين طرز زندگي را انتخاب مي‌كند، از دست مشكلات و عذاب‌ها خلاصي نخواهد داشت، صائب خوش گفته است:
وسعت مشرب مرا در صد بلا انداخته است
هست در دل عقده‌ها از خوش عناني تاك را
به اينها عذاب‌هاي ناشي از دانايي را نيز بايد اضافه كرد. «مير عبدل‌القادر (نجات)» در بيت زير همين معنا را در نظر داشته است:
ز بس ناديده پنهان ديده‌ام در وسعت مشرب
دلي از چشم تنگ اهل دنيا تنگتر دارم
در نهايت بايد به جنبه‌اي از «وسعت مشرب» پرداخت كه بيشتر با زندگي عملي در رابطه است.
در يك سري حالات اين مفهوم به معناي بيگانگي با نرم‌هاي جمعي، قواعد ديني و قومي و محدوديت‌هايي از اين دست است يعني معطوف به حركت و آزادانديشي است. در جملاتي كه نصر‌آبادي در باره‌ي برخي شاعران نوشته است اين معنا بيان شده است. به دو مثال توجه كنيم:
«مشرب وسيعي داشت، چنانچه دست رد به هيچ يك از مغيرات نمي‌گذاشت»
« مشرب وسيعي و جراتي در ارتكاب امور ناشايست داشت»
در اين‌گونه حالات اين مفهوم بيشتر با شراب، سمبول آزادي در شعر فارسي، در ارتباط است، و نيز «شراب» و «مشرب» از يك ريشه‌اند. صائب در اينگونه موقعيت‌ها حرف «مشرب» را عادتا در كنار حرف «مذهب» مي‌گذارد و اولي چونان رمز آزادي و صميميت و دومي رمز محدوديت و رياكاري معنا مي‌دهد:
« چرا از غيرت مذهب بود كم عزت مشرب
مرا در حلقه‌ي اهل ريا مگذار اي ساقي»
آنچه تا اينجا در رابطه با مفهوم «وسعت مشرب» گفته‌ايم قيد كردن چند مسئله ضروري است:
اولا گرايش نهفته در اين مفهوم به تصوف هر چقدر هم كه باشد صوفي دانستن همه‌ي شاعراني كه از آنان، در اين رابطه، سخن گفتيم نادرست است. در اينجا آوردن سخنان «ي.ا.برتلس» كاملا به جاست:« تصوف انسان‌هايي را كه تمايلي به تفكر مستقل داشتند به خود جلب مي‌كرد چون كه تصوف امكانات گسترده‌اي به روي جستجوهاي متافيزيكي مي‌گشود» از طرف ديگر لازم است كه سنت آموزه‌هاي فلسفي هند در نظر گرفته شود. ايده‌هاي وابسته به «وسعت مشرب» با تعاليم مكتب «بهاكتي» كه شاخه‌هاي مختلفي دارد و از قرن پانزده در هندوستان شروع به گسترش كرده است هم صداست. مثلا ايدئولوگ يكي از شاخه هاي اين جنبش، كبير1 (1518-1440 )مي‌نويسد:« جوهري كه در همه جا موجود است، در طبيعت و در تمام موجودات زنده، در هندي و در مسلمان، تظاهرهاي خدايي يگانه‌ است. و آنگاه كه در دل هندي و مسلمان و مسيحي يك خداي واحد است پس نبايد به كشمكش‌هاي ديني ميدان داد. رد پاي اين نگرش در آثار نمايندگان «سبك هندي» امري مسلم است. و در آشنايي شاعران «سبك هندي» با تعاليم بهاكتي نمي‌توان ترديد داشت. مثلا معلوم است كه عرفي با اشعار كبير آشنايي و الفتي نزديك داشته است. در دربار اكبر، شعر «سورداس»، يكي از بانيان «شعر بهاكتي»، هميشه خوانده مي‌شده است و بارها خود امپراتور با اين شاعر كور ديدار كرده و با او به گفتگو نشسته بوده است. يكي از ايده‌هاي اساسي كه از طريق «شعر بهاكتي» از آن جمله توسط تولسي‌داس (1623 ـ 1532 ) بزرگ تبليغ مي‌شد برابري اجتماعي انسان‌ها بود. حتي در آن دوره در شمال هندوستان اجتماعاتي نيز شكل گرفته بود كه از برابري حقوق و مالكيت انسان‌ها دفاع مي‌كرد.با در نظر گرفتن همه‌ي اينها، سبك هندي چونان تظاهر سنتز مسلمان‌ـ‌هند، و هم چنين كشمكش‌هاي ديني‌ـ‌قومي، و مقابله با نابرابري اجتماعي تثبيت شده‌ي سيستم كاستي در محيط هندوستان، اهميت خود را آشكار مي سازد.از آنجايي كه تبليغ ايده‌هاي مفهوم «وسعت مشرب» با ايدئولوژي‌هاي رسمي در تضاد مي‌افتاد بي ترديد طرفداران «وسعت مشرب» از تعقيب آنها در امان نبوده‌اند. آنچه نصرآبادي در باره‌ي شاعر مشهور آن زمان « واقف خلخالي» مي‌نويسد، اين ادعا را تصديق مي‌كند. در اينجا مي‌توان در باره‌ پيچيدگي مرحله پاياني سبك هندي به نتايج معيني رسيد. آزادانديشي، مدارا ي حاكم بر دوران حاكميت اكبر، جهانگير، بيان و تبليغ اينگونه عقايد را ميسر مي‌ساخت. در سالهاي‌ پاياني حاكميت شاه جهان، خاصه تعصبي كه با اورنگ زيب شدت گرفته بود و تعقيب‌هايي كه در كار بود، شاعران را به پوشيده‌گويي و ايهام وادار كرد. اين مطلب را «غلامعلي آزاد بلگرامي» نيز قيد كرده است:« به راستي كه در دوران«اكبر شاه» و « جهانگير شاه» اساس اسلام ضعيف شده بود.

«شاه جهان» از نو قوانين شريعت را بنا نهاد و سلطان «اورنگ زيب عالمگير» اين كار او را به اتمام رسانيد. دقت در گفته‌هاي فوق، بي اساس بودن اين سخنان را كه: سبك هندي از هرگونه مضمون جدي محروم است،و يا اشعار آنها تنها بدعت‌هايي فرمي هستند، تنها در زمينه‌ي تكنيك شعري داراي تازگي‌هايي است و از زندگي واقعي كاملا به دور است و و چيزي به فكر تاريخي، ادبي‌-‌اجتماعي اضافه نكرده است، روشن مي‌شود. در تحليل همه‌ جانبه‌ي شعر صائب، شاهد بي پايه بودن اينگونه ادعاها خواهيم بود. فعلا در اينجا اين را بگوئيم كه نمايندگان سبك هندي به سوالات زمانه پاسخي درست مي‌دادند. آزاد انديشي و شكاكيت كه چون خطي سرخ از ميان تمام دوران‌هاي شعر فارسي مي‌گذرد در اين دوران نيز دوام مي‌يابد گاهي حتي در فرم‌هايي قاطع‌تر. به نمونه‌هاي زير توجه كنيم:
رهنمايان زمان ما همه ره مي‌زنند
زان ميان گر راستي ديدم عصاي كور بود.
باشد از بي خانمانان برگ عيش اغنيا
زندگاني شهر از پهلوي صحرا مي‌كند.
حتي در شاعران فراموش شده به مثال‌هايي بر مي‌خوريم كه روشني و جسارت‌شان انسان را دچار حيرت مي‌كند:
برگشته از اسلام و به خويش آمده‌اند
پس رفته به اين گمان كه پيش آمده‌اند
اين قوم كه درپناه ريش آمده‌اند
گرگ‌اند كه در لباس ميش آمده‌اند.
با توجه به همه‌ي اينها مي‌توانيم بگوئيم كه آفرينش شعري سبك هندي در قرن پانزده و شانزده درمقايسه با ادبيات زبان فارسي قبل از خود به راستي كه قدمي است به پيش .
November 18th, 2004


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان